MAX | ||
|
خــداونـدا پــرســـشـی دارم رهــا کـــن آسـمـان هـا را ، بـیـا ایـن جـا قـضـاوت کـن بـبـیـنـم در زمـیـن یـک مــرد پـیـدا مــی کـنــی یـا نــه؟ تـو هـم مـثـل هـمـه ، امـروز و فـردا مـی کـنـی یـا نـه؟ بـنـدگـانـت را از نـنـگ آدم بـودن و بـیـهــــوده فــرسودن ، مبـــرّا می کنی یا نه ؟ بـــرای آخــــریـن پــرســـــش قیامت را بگو ، مـــــــــردانه ، برپا می کنی یا نه ؟ رامبد کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت . مغازه دار میگه : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
آيا ميدانستيد؟ آيا ميدانستيد رشد كودك در بهار بيشتر است؟! آيا ميدانستتيد آب دريا بهترين ماسك زيبايي پوست ميباشد؟! آيا ميدانستيد هر چشم مگس داراي ده هزار عدسي است؟! آيا ميدانستيد مقاومت موش صحرايي در برابر بي آبي بيشتر از شتر است؟! آيا ميدانستيد عمر خورشيد ٥ ميليارد سال است؟! آيا ميدانستيد عمر كهكشان راه شيري ١٠ ميليارد سال است؟! آيا ميدانستيد هوشمندترين رباط فقط به اندازه ي هوش يك بچه ي ٣ ساله ي انسان است؟! آيا ميدانيد پلك زدن زنان ٢ برابر پلك زدن مردان است؟
ماجرای زن گرفتن کره خر
تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند... وای سهراب کجایی آخر؟... زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدن ! وای سهراب دلم را کشتند دنیا چیست؟؟؟ همه دنیای خود گشتم و دانستم ندانستم که دنیا چیست؟ یعنی چه؟ رسیدم بر بلندایی شبیه کوه ترسیدم از آن هیبت ..... بدو گفتم که اهریمن بگو با من که دنیا چیست؟ یعنی چه؟ صدا آمد از آن هیبت که نادانی؟ نمیدانی که دنیا نیست جز روییدن گل بر سر خاک بدون سنگ رنگارنگ.... که من عاشق به گل بودم
ادامه مطلب همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
عشق گاهی خواهش برگ است در اندوه تاک
ادامه مطلب میدانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشت شیشه افکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری و به آسمان خیره شوی بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویی بگذار منتظر بمانند
شب را دوست دارم! چون ديگر رهگذري از کوچه پس کو چه هاي شهرم نمي گذرد تا سر گرداني مرا ببيند . چون انتها را نمي بينم .تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشک هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند شب را دوست دارم : چرا که اولين بار تو را در شب يافتم، از شب مي ترسم : چون تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين ، با آفتاب قهرم چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟ روز گاریست در اینجا گرفتار توئم با خبر باش که در حسرت دیدار توئم گفته بودی طبیب دل هر بیماری پس طبیب دل من باش که بیمار توئم روي تخته سنگي نوشته شده بود
|
|